رازِ جهانِ کُرَوی
هر غروبی است طلوع بر دیگری
این بُوَد رازِ جهانِ کُرَوی
گَر تو خواهی جاوِدانِ روشنی
رمز بِباشد راهِ مِهر را پِیرَوی
پرنده ی مهاجر
برای این مهاجر مرغِ هم شیدا، تو جُفتِ جان و تَن شو
به نامِ عشقِ ناپیدا، تو آغوشی بِگُشای و برای من وطن شو
باغِ پروانه
گُلها همه پروانه و هر پَر پُرِ گلخانه
هر گوشه کنار انگار گویند غزل عشقانه
دستان همه رقصان و همه پای چه کوبانه
….این باغ چه جادویی ست، گویی ست رَهِ میخانه
مادر ایران
بخوان مادر، بخوان
صبورانه سرودِ سِرِّ آزادی بخوان، که گوش داریم
اگر خسته ولی بسته دل و جانی به فردایی که با تو، خدانور وار به رقص آییم
اگر همچون هزاران مرغِ پَر بسته رَخت زِ تو بَستیم
….بِدان فردایی روشن تر چو سیمرغی به سوی توست که باز آییم