دستِ کارگردان

چشم ها در گوشه ها پنهان بود
گوش ها با چشمه ها اخوان بود
صحنه از ریز و درشت حیران بود
جنگ در آن بازیِ شب شیطان بود
خانه ها از جهلِ شان ویران بود
جان و دل ها، مادرم ایران بود
غافل آن بازیگران، این بازیِ گَردان بود
در نهایت یک نگاه، بر دستِ کارگردان بود

Previous
Previous

سنگ کاغذ قیچی

Next
Next

نورِ عشق