آنِ من شوی
گفت دانه جوانه نَشَوَم
مگر تو خاکِ من شَوی
شرابِ نابت نشوم
….مگر تو تاکِ من شوی
زن زندگی آزادی
چه زیبا گفت رهایی به هر بندگی
که از جنسِ زن بود مادرِ هر زندگی
تو بینی رهایی همچو پروانگی
اگر زن بُوَد زندگی به آزادگی
دستِ کارگردان
چشم ها در گوشه ها پنهان بود
گوش ها با چشمه ها اخوان بود
صحنه از ریز و درشت حیران بود
…جنگ در آن بازیِ شب شیطان بود