Persian Sina Hafezi Persian Sina Hafezi

میدان

در میانِ شهرِ ما قلعه‌ای کهنه به شب منسوب بود
رو به میدانی بزرگ، گوشه‌ای را پنجره از چوب بود

قلعه پُر بود از پرنده، مادِه، نَر، خوش بال و پَر
….مُرغِ ما محبوبِ مَه اما به شَه مغضوب بود

Read More
Persian Sina Hafezi Persian Sina Hafezi

تیرگان

بَر دماوند بامِ ایران شد آن آرش دِلان
اُستواران همچو کوهی کرد او جان در کمان
بر گرفت شب تیره را مهتاب، بر آن شب تیره گان
….او رها کرد چون هُما یک تیر به بَهرِ دو نشان

Read More
Persian Sina Hafezi Persian Sina Hafezi

مهتاب

ماه باش
هر چند ستاره ای نیست، اما چراغ شب شد
…مهتاب، بازتاب آفتاب است

Read More